از "جهاد" تا "شهادت"؛ پاک ترین سلوک("خون"، بهای "تطهیر تاریخ")
بمناسبت روز "شهدای مدافع حرم" و روز "مفقودین و اسیران" _ نشست(آیا تکفیری ها سنی بودند؟) _ ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم به محضر شهدا بویژه شهدای شما، شهدایی که در خط مقدم جهاد جهانی به شهادت رسیدند. افتخار میکنیم که در جمع شما شرف حضور دارید. و این را برای خودم افتخار میکنم که اگر چیزی باشد برای آخرت من بماند. ز زمان دفاع مقدس توفیق 7 -8تا عملیات را داشتم و فکر میکنم نصف این عملیاتها در اطلاعات عملیات بود و این تیپ کار و این تیپ بچهها و این روح جهاد و شهادتطلبی این اخلاص را از نزدیک دیدم و میشناسم. گفتند که بچههای اطلاعات تخریب یک یا دو بار مصرف هستند و تاریخ عمر متوسط بچهها در زمان جنگ 6 ماه بود یعنی تقریباً یادم میآید اولین مأموریت عملیاتی که در اطلاعات لشکر داشتیم خیبر در گردان بودیم، عملیات بدر سال 63 برای آموزش غواصی بودیم در چهارراه خندق، سمت شرق دجله و عملیات والفجر 8 برای غواصی اروند فاو بود، عملیات کربلای 4 بود، سه- چهارتا عملیات بچههای عملیات آنجا بودیم اغلب دوستانی که آن زمان با ما بودند اغلبشان شهید شدند و نیستند و همان موقع رفتند و این تعبیر که اولین بار سال 63 وارد اطلاعات عملیات لشکر شدم مسئول ما که بعداً شهید شد گفت که ما حداکثر تا 6 ماه دیگر هستیم اگر بتوانیم در دوتا یا حداکثر 3تا عملیات حضور داشته باشیم ما به وظیفهمان را انجام دادیم. یک چنین وضعی بود. آنهایی که سنشان بیشتر است میدانند شما هم که جوانتر هستید همینطور.
بعضی از علمای اخلاق یک بحثی دارند میگویند اینها که در حوزه سلوک و اخلاق و عرفان کار میکنند حتی اگر به بالاترین سطوح عرفان نظری و علم اخلاق برسند و حتی اگر انواع و اقسام ریاضتهای عملی را بکشند تا تجربه جهاد نداشته باشند سلوکشان ناقص است. یک روایتی از رسول خدا(ص) نقل میکنند در منابع اهل سنت هم هست در منابع هم ما هم هست که فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یغْزُ وَ لَمْ یحَدِّثْ نَفْسَهُ بِالْغَزْوِ، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ.» خیلی روایت عجیبی است. میفرماید هر مسلمانی که همه عباداتش را هم انجام بدهد مستحبات را انجام بدهد و اهل گناه هم نباشد اما در تمام عمرش در یک عملیات شرکت نکند یعنی یک بار جان خودش را به خطر نیندازد یا اگر امکان جهاد نیست جنگی نیست و با موقعیتی نیست با خودش حدیث نفس در باب جهاد نکند، یعنی کاش نگوید که کاش یک صحنهای هم بود ما هم جانمان را برای حق به خطر میانداختیم. یعنی اگر جنگ هست شرکت نکرده باشد اگر جنگی نیست مدام با خودش حدیث نفس نکرده باشد که کاش یک صحنه جنگی بود که ما میرفتیم، پیامبر(ص) فرمودند این منافق مرده است. خیلی تعبیر عجیبی است. با این حساب اکثر ماها منافق هستیم – شماها را نمیگویم خودم را میگویم- یعنی پیامبر(ص) میفرمایند یک شرط اسلام و پذیرش اسلام حقیقی این است که هرچه هم اخلاقی، معنوی، دینی، اهل مستحبّات، باید در عملیات شرکت کند. در مورد مردان. و زنان اجازه بدهند و همکاری کنند. باید حداقل یک بار جانتان را در راه حق به خطر بیندازید. سلوک اخلاقی کامل این است و فرمود اگر جنگ نیست «لَمْ یحَدِّثْ نَفْسَهُ بِالْغَزْو» با خودش نگفته باشد میشود یک جایی در دنیا باشد که من بروم در راه حق بجنگم؟ کاش یک جایی بود که من میرفتم و در راه حق خطر میکردم. میگویند اگر شرکت نکند یا با خودش چنین چیزی نگوید یعنی اصلاً نیّت جهاد نداشته باشد یعنی یک زندگی منهای جهاد، منهای خطر، منهای فداکاری را برنامهریزی کند، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ. یک رگهای از نفاق در او هست، این خیلی تعبیر مهمی است. بعضی از علمای بزرگ اخلاق که هم اهل اخلاق نظری بودند و هم اخلاق عملی و با هم با عرفان نظری و سلوک عملی در اخلاق به مقامات بالا رسیدند در کتابهایشان هست حسرت میخورند میگویند ما امکان دو – سهتا کار را نداشتیم که در این شرایط انجام بدهیم جنگی نبود یا دسترس نبود، یکیاش حضور در عملیات بود، رفتن به استقبال شهادت بود، میگویند بدون او سلوک اخلاق ما کامل نمیشود مراقبت درونی کافی نیست یک مراقبت و یک رشدی است که فقط از راه عمل و خطر و مجاهده و در کوره ابتلاء و سختی و خطر افتادن و در صف مقدم مبارزه چشم در چشم مرگ قرار گرفتن یا به حبس و زندان و شکنجه و اسارت رفتن، تحقق پیدا میکند و لذا شما دیدید در تاریخ کسانی که از نظر علم دینی بالا و باسواد بودند از نظر معنویت در خانه و عرفان در خانه هم خوب بودند مثلاً بر شهوتشان و غضبشان تا حدودی مسلط بودند اما در فضای مبارزه که وارد میشدند کم میآورند و یا اصلاً وارد نمیشدند میترسیدند. ما کم نداشتیم آدمهایی که آدمهای مقدس و ملا و مذهبی بودند اما اهل مبارزه و جهاد نبودند. امام بود، شجاع بود، اینها میترسیدند. امام(ره) میگفت من از آن آخوندهایی که موعظه کنم بعد هم بروم یک گوشهای بنشینم من قلبم را برای سرنیزههای شما آماده کردم. در نامههای آخر عمرش میگوید خمینی سینهاش را برای شهادت باز گذاشته و من منتظر شهادتم. خب یک آخوند اینطوری است. یک هیئت مذهبی اینطوری است، هر دویشان هم حسین حسین و زینب زینب میگویند دو جور است. اینها مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ، پیامبر میفرماید اینها منافق میمیرند! اینهایی که حسین حسین میگویند ولی در عمل کاری نمیکنند و خودشان را در خطر قرار نمیدهند. اینها نفاق است واقعی نیست میگویند در رأس اخلاق حسنه از جمله شجاعت است. شجاعت چگونه خودش را نشان میدهد و چگونه رشد میکند؟ با جنگیدن، با جهاد، با زندان رفتن، با فحش خوردن، کتک خوردن، ترور شدن، با بچه و شوهر و پسرت را به صحنه فرستادن، این خصلتهای بزرگ و شجاعت اینطوری بوجود میآید. یکی از مراتب بالای تذهیب نفس و علوّ اخلاق و تربیت روح و پرورش همّت بلند، علوّ همّت، بهترین راهش جهاد است. مؤمن غیور و مؤمن بیغیرت آن میشود مجاهد و این میشود قائد. و خداوند میفرماید مجاهدین و قائدین پیش من مساوی نیستند «فَضََّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجرًا عَظیمًا» (نساء/ 95)؛ خداوند میفرماید خیلی فرق است بین متدینینی که خطر نمیکنند میخورند و میخوابند و زیارت هم میروند و مؤمنینی که زیارت میروند،جهاد هم میروند، خداوند میفرماید بین این دوتا خیلی فرق است، اجراً عظیما. اینها کجا آنها کجا؟!دیدید که قرآن میفرماید که بالاترین عبادت «...عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...» (توبه/ 19)؛ آباد کردن مسجدالحرام است. مقدسترین نقطه جهان مسجدالحرام است، آبادی و تعمیر و تکریم آن، دیگر چی؟ ساقی بودن برای زوّار، سر راه زوار حجاج و زوّار مکه و یا زوّار دیگر بروی آب بدهی و چای بدهی اینها خیلی چیزهای مهم است، اظهار عبودیت و محبت. بعد خود خداوند میفرماید اما یک وقت فکر نکنید که عمارت و آبادی مسجدالحرام و آب دادن به زوّار و خدمات و این کارهای خیریه بیخطر مثل جهاد فیسبیلالله است؟ یک وقت فکر نکنید اینها در یک ردیف هستند، آنهایی که دارند جهاد میکنند کجا؟ جانشان، سلامتیشان، خانوادهشان، همه چیز را در راه حق به خطر میاندازد، اینهایی که پشت جبهه سر مسیر به زوّار آب میدهند و خیمه میزنند و چایی میدهند پول میدهند که مسجد آباد کنند و... اینها کجا و آنها کجا؟ اینها مثل آنها نیستند، در قیامت مثل هم نیستید که بگویید کارهای اسلامی دوتا تیپ است یکی کارهای بیخطر است و یکی هم کارهای بیخطر است. کارهای خطرناک برای شما و کارهای بیخطر هم با ما. همهمان انشاءالله توی بهشت به همدیگر میرسیم! نخیر شما بهم نمیرسید. خداوند در قرآن میفرماید شما در بهشت بهم نمیرسید شما اگر بهشتی هم باشید کجایید اینها کجایند، وضع جهاد و شهادت این است حتی آنهایی که دنبال معنویت حقیقی هستند، پیامبر فرمود: «... فان سیاحت امّتی الغزو و الجهاد» میخواهید گردشگری بروید، میخواهید بروید ریاضت و مرتاض باشید به جای این که در غار بروید خودتان را آویزان کنید بیایید توی جامعه و به خلق خدمت کنید، به جای این که کاسه و کشکول درویشی دستت بگیری و این طرف و آن طرف راه بیفتی توی جبهه جهاد بیا، بیا ریسک کن، خطر کن. پیامبر(ص) فرمود سیاحت امّت من جهاد است، غزو است، جهاد در راه حق و در راه گسترش توحید و عدالت است، مبارزه با ظلم، شرک، فساد، همان جنگ جنودالله، حزبالله و با حزبالشیطان است این جنگ از اول خلقت خلقت بوده و تا آخر هم خواهد بود. میفرمایند که یک گناهانی هست که آدمهای غیور که همّت بالا دارند آنها میتوانند از آن گناهان برحذر باشند آدمهای معمولی نمیتوانند آنها آن گناهان را میکنند. منتهی کسی که حاضر است جانش را معامله کند این از خیلی موانع گذشته است این یک مرتبه پرشی آن بالا رفته است، مسیری که بقیه 40 سال آرام آرام به سختی، یک اقلیتی طی میکنند مجاهدی که به استقبال شهادت رفته است یک مرتبه یک شبه ره صد ساله میرود و از همه آنها جلو میزند. – به آنهایی که سنشان کم است میگویم – امام(ره) زمان جنگ، چون خودش اهل سلوک و تهذیب نفس بود میگفت که ای آقایانی که اهل ریاضت هستید و مدام چله مینشینید خداوند این چهلهها را قبول کند اما بروید وصیتنامه این بچهها را بخوانید و ببینید چطور یک شبه راه صد ساله رفتند، مسائلی که هنوز برای شما حل نیست برای شما همهاش حل شد نه فلسفه خوانده بودند نه عرفان خوانده بودند نه فقه و اصول خوانده بودند، هیچی. چقدر ما بچهها را زمان جنگ دیدیم که سواد نداشت اما حکیم الهی داشت، حکیم بودند، کارهایشان، طرز صحبتهایشان، عباداتشان، خطرپذیریهایشان، آن وقت آنها میتوانند از خیلی از گناهان پرهیز کنند که ما نمیتوانیم هرچه هم درسش را خوانده باشیم. بزرگان ما میگویند جهاد دوتا اثر دارد یک فایده و برکت برای جامعه دارد که کفر و ظلم را عقب میزند و توحید و عدالت را در جامعه گسترش میدهد. این فایده و برکت جهاد است برای دیگران و برای جامعه. اما یک فایده مهم هم برای خود مجاهد دارد، حتی اگر جهاد بیرونیاش صددرصد شکست بخورد، جهاد اصلی اولی است و این که روح خود مجاهد رشد میکند. روح انسان در جهاد رشد میکند. غیر مجاهدین از این رشد محروم هستند. لذا حضرت علی(ع) فرمود یکی از درهای بهشت «باب المجاهدین» است. یعنی فقط مجاهدین را اجازه میدهند به آنجا وارد شوند یعنی یک بخش نعمات الهی در بهشت و آخرت است که فقط به مجاهد میدهند غیر مجاهد اگر ملای دهر باشد و عابد زمانه باشد این بخش از نعمتهای بهشتی به آنها داده نمیشود اینها فقط مخصوص مجاهدین است. چنان که در باب شهدا، شهدای شما و همه شهدای تاریخ قرآن میفرماید که «...عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل عمران/ 169)؛ امام(ره) را همان موقعها دیدم که در تفسیرشان گفتند که «احیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» بعضیها فکر میکنند این عِنْدَ رَبِّهِمْ، قید «أحیا» است یعنی زندهاند پیش خدا. در حالی که همه کسانی که میمیرند بعد از مرگ به یک معنا هستند و همه عندالله هستند. این خصوصیتی نیست. ایشان میگفت به نظر من این عندالله، عند ربهم قید «یرزقون» است نه قید «احیاء». یعنی رزق داده میشوند عند ربهم، این دیگر مخصوص شهداست و به هیچ کس دیگری نگفتند. اول ربّهم؛ یعنی ربّ شهدا. شهدا رزق داده میشوند عند ربّهم. پیش رب الشهدا. یعنی خداوند یک ضیافت خصوصی دارد و خودش مهمانداری از شهدا میکند که از هیچ یک از بهشتیها این کار را نمیکند. این جایگاهی که رئیسها آنجا میروند VIP، آنجا VIP بهشت است. اینجا VIP آدمهای الکی هم میروند، همینطوری همه قاطی پاطی است. یک وقتهایی که این بچهها حفاظت میکنند و مسئول حفاظت هستند گفتم 70 درصد این مسئولینی که شما دارید حفاظت میکنید به خدا کسی اینها را ترور نمیکند! شماها را باید بیایند ترور کنند.
خدای متعال در این آیه میفرماید که شهدا عند ربّهم یرزقون هستند یعنی خداوند یک سفره و یک ضیافت ویژه دارد که فقط شهدا اجازه دارند آنجا بروند. خود خداست و شهدا. ربّ الشهداست و شهدا. هیچ کس دیگری را آنجا راه نمیدهند. پس بهشت یک در ویژهای را شهدا دارد نعمات ویژه برای مجاهدین دارد چه شهید بشوند چه نشوند. و یک رزق خاصی خدا فقط برای شهدا دارد در VIP. اینها تعابیر مهمی است و میگویند آن کسی که اهل جهاد است و اهل حبس و زندان رفتن است خودش را به خطر میاندازد. این آدم اگر آن چنان است هم، آنچنانتر میشود. این روح خودش رشد میکند و صفات رذیله از او دور میشود، کسی که گاهی صدتا عیب نفسانی هست که باید ما صد سال زور بزنیم اگر بتوانیم برطرف کنیم. اما یک کسی که یک دفه پاکبازی میکند و میگویند خدایا هرچه دارم همین الآن برای تو. این یک مرتبه از تمام این رذیلتها عبور کرده است. کسی که جانش را میدهد دیگر خسیس میشود؟ حسود میشود؟ حریص میشود؟ اینها همه عیبهای بزرگی است که همه ما گرفتار آن هستیم. یعنی کسی که گفت خدایا من آمدم، هرچه دارم برای تو، یک مرتبه میبینی از حسد، از حرص، از خسّت، از کینههای شخصی مادی، از شهوترانی، از نگاه به ناموس مردم، از دزدی، از خطر رشوه و اختلاس، از همه اینها یک مرتبه عبور میکند مگر شهادتطلب میآید رشوه بگیرد؟ کسی که شهادتطلب است اهل اختلاس است؟ اهل بیناموسی است؟ خطر دارد جاسوس بشود؟ اهل فیش حقوقی است؟ نه. یک مرتبه از هزارتا خندق عبور کرده است. این است که بعضی بزرگان اخلاق میگویند اگر کسانی میخواهند سریع برای تهذیب نفس و تقرّب به خدا پیدا کنند به جهاد بروند. و آدم شمشیر خورده و ترکش خورده فولاد آبدیده است و شمشیر آب داده است و علوّ همّت، روح بلند پیدا میکند، روحیههای بد یک مرتبه همه از او جدا میشوند. خب ما زمان جنگ در همین اطلاعات عملیاد من یادم هست در همین غواصهای کربلای 4، یک آقایی آمد آنجا، این اخوی ما آنجا غواص بود که کربلای 4 شهید و مفقود شد، دو ساعت قبل از شهادتش یک کسی را آنجا به من نشان داد شب قبل از عملیات، بدنی تکه تکه شده بود- اخوی ما هم همان شب شهید شد- گفت که این استخوانها و این گوشتها و این تیکه تیکهها برای یک کسی است که وقتی توی لشکر آمدند و گفتند یک مأموریتی داریم که هرکس بیاید دیگر نمیگردد ولی نگفتند چیه که بعد فهمیدیم غواصی برای کربلای 4 است. گفت این آقا بلند شد و آمد توی آموزش، از بس آموزشها سخت بود. بعد داشتیم دعای کمیل میخواندیم بچهها برای خودشان قبر کَنده بودند، بعد از دعای کمیل میرفتند توی قبر نماز و قرآن تا صبح میخواندند و گاهی هم آنجا وسط نخلهای آنجا خوابشان میبرد. بعد یک مرتبه دیدیم وسط دعای کمیل که همه دارند گریه میکنند دیدیم یکی دارد نعره میزند و به خودش فحش میدهد گفت ما تعجب کردیم گفتیم لابد دیوانه شده، بلندش کردیم آوردیم بیرون، گفتیم چی شده؟ فحشهای خیلی بدی به خودش میداد. بعد گفت من اصلاً توی عمرم نماز نخواندم، من شراب خوردم، من زنا کردم، من اصلاً بین شماها چه کار میکنم؟ چه کسی من را بین شماها آورده؟ من اصلاً نفهمیدم چطوری شده آمدم که داوطلب شدم جبهه آمدم و بین شماها آمدم؟ اخوی ما گفت ما به او نماز یاد دادیم و در این 40 روزی که آموزش میدیدیم این نمازهای قضا میخواند. بعد پرسید این نصفه شبها که بلند میشوید میخوانید چیه؟ به او گفتیم این برای تو نیست تو همان نمازهای قضایت را بخوان! گریه کرد، گفت یک نمازی است که من نباید بخوانم؟ گفتیم چرا، خب تو نماز قضا داری اول نماز قضاهایت را بخوان. یک چنین آدمی را خداوند از توی لجن بیرون کشید. این اولین شهید غواص کربلای 4 است که قبل از عملیات، در اطلاعات عملیات لشکر، شب قبل شهید شد. ببینید جهاد چه کار میکند؟ یک آدم را از ته لجن یک مرتبه کجا میآورد؟ این اخوی ما میگفت به خدا در این 40 روز هر بار میدیدمش نسبت به دفعه قبل این آدم نورانیتر شده بود. میگفت یکسره کنار مینشست و نماز قضا میخواند و گریه میکرد. میگفت در این 40 روز اینقدر این آدم رشد کرد و تغییر کرد که ما آخرهایش دلمان میخواست برویم پشت سر این نماز بخوانیم. خداوند یک مرتبه با این چه کار کرد؟ جهاد این کار را با او کرد. اولین شهید غواص کربلای 4 است. شب قبل از عملیات شهید شده است، تغییر روحیه میدهند و آدمها عوض میشوند. از آن طرف ما آدم داشتیم که چند سال در جبهه بود و الآن خبرش را دارم که نماز نمیخواند، یک کاخی برای خودش ساخته، به هیچی هم عقیده ندارد و با همه چیز هم مخالف است. خب اینطوری است دیگر، خدا یکی را لایق نمیداند با اردنگی، از صف مقدم جهاد بیرونش میکند و یکی هم از ته لجن میآورد در صف مقدم جهاد شهیدش میکند. و اینها میگویند خاصیت جهاد و حبس و شکنجه و تبعید و زندان و جانباز شدن، خاصیت همه اینها مثبت و تغییر روح است، ارتقاء مقام است. اگر یک کسانی را تضعیف میکند یعنی در جنگ ضربهای میخوریم، میترسیم و فرار میکنیم و ضعیفتر میشویم آن مشکلات ماست آن مشکل مربوط به جهاد نیست چون خاصیت جهاد تقویت است. اگر کسانی مثل آن دستهای که عرض کردم به جهاد میروند و تضعیف میشوند، تردید میکنند، سست میشوند، وا میدهند، این مشکل خود ماهاست، مشکل خود آنهاست، این تقصیر جهاد نیست، چون خاصیت جهاد تقویت روح است نه تضعیف روح. اگر کسی ضعیف میشود مشکل خودش است. جهاد؛ یعنی همیشه در تمام زندگی شجاع باش. در اقتصاد میروی شجاع و پاک باش. در سیاست، در خانواده، همه جا، شجاعانه زندگی کن و مستقیماً سراغ علت برو. با معلولها مبارزه نکن، سراغ علت برو و ریشه آن را بزن؛ و همّت بزرگ. صاحبان همّت بزرگ مجاهدین هستند. بالاترین همّت بزرگ را مجاهد دارد چون میگوید یک مرتبه همه چیز را در طَبَق اخلاص میآورد و میخواهد با همه چیزش معامله کند، هرچه دارد میآید معامله میکند همه تاجرند، میگویند چه را بردارم چه کار کنم، مدام محاسبه و چرتکه میاندازند! ولی این مجاهد میگوید هرچه دارم و هرچه هستم همه را یک جا معامله میکنم! همّت بالا این است. این یعنی قدرت. و اینها نتایج بیشتری هم میبرند. هم به زندگی دنیاشان نظم و قاعده و هدف میدهند و هم به آخرت. و اتفاقاً فواید و برکات آن در دنیا و آخرت بیشتر است. مجاهد، انسان رشیدی است که بقیه اگر فکر میکنند این اساسی فکر میکند. بقیه اگر زحمت میکشند و کار میکنند این کار بزرگ میکند چون همّت او با بقیه فرق میکند. بقیه کارهای کوچک کوچک است. یک آجر، دوتا آجر، ولی مجاهد یک مرتبه مسیر را تغییر میدهد و یک مرتبه مسیر تاریخ را عوض میکند و متدیّنینی که اهل جهاد نیستند مثل لاکپشت و مثل سنگپشتی که سرش را توی کاسه پشتش فرو میبرد و جرأت نمیکند بیرون ببرد تا یک تقی میشود سرش را توی لاکش فرو میبرد، دیدید لاکپشتها را که تا یک تقی به توقی میخورد سریع سرشان را توی لاکشان میبرند و ترمز میکنند و میایستند! این سبک زندگی مسلمانان و شیعیان غیر مجاهد است! آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نزند! آن هم گربه. ما تا حالا ندیدیم که گربه به کسی شاخ بزند، اینها از شاخ گربه هم ملاحظه میکنند. فوری سرش را توی لاکش میبرد و میگوید یک کم صبر میکنم، سکوت، توقف، ببینم چه میشود؟ الآن به نفع من هست یا نیست؟ جیرینگی. خب این فرق مردم مسلمان است که زیارت امام حسین و زیارت امام رضا میآیند ولی اهل خطر نیستند، اینها لاکپشتی زندگی میکنند. مجاهد کسی است که همیشه آماده سر دادن است، محافظهکار نیست، ترسو نیست، عقب نمیرود، افق چشماندازش دورتر را میبیند، به همه بشریت فکر میکند نه فقط به خودش. شجاعت و دلیری وقتی با عقلانیت و با طهارت و با پاکی توأم بشود اینها مسیر دنیا را عوض میکنند.
نکته دوم؛ اولاً این جنگ بحث شیعه و سنی نیست و این جریانها میخواهند آن را شیعه و سنی کنند و خواستند، ولی شما در صحنه بودید و بهتر میدانید، خانوادهها و بچههایتان بودند بهتر میدانند سنیها در عراق و سوریه و منطقه، بیشتر قربانی شدند تا شیعه. یعنی علمای سنی بیشتر به دست این تکفیریها کشته شدند تا علمای شیعه. مسجدهای سنی چند برابر شیعه، در عراق یک مناطقی دست آنها بود، در عراق، اغلب مساجد سنی را خراب کردند در سوریه مساجد سنی را خراب کردند. بیش از این که بخواهند قبور اهل بیت را خراب کنند، قبر اصحاب پیامبر(ص) را خراب کردند که حتی بعضیهایشان در صفبندیهای پس از پیامبر(ص)، اتفاقاً آن طرفی که شیعه قبول دارد نبودند ولی اینها قبر آنها را خراب کردند. اهل سنت بیش از شیعه از تکفیریها صدمه خورده، کشته داده، علمایشان، مردمشان، آواره شدند اهل سنت آواره شدند، اغلب آوارگان در عراق و سوریه اهل سنت هستند. مسجدهای اینها خراب شد، علمای اینها کشته شدند مسئله جنگ شیعه و سنی بود. تفکر وهابی تکفیری سنی نیست اینها اصلاً سنیها را قبول ندارند، رهبران فقهی و کلامی اهل سنت، اصلاً دیدگاههایشان با افکار رهبران تکفیری متفاوت است، رهبران این تکفیریها خوبهشان که کمالاتی داشته و نقاط ضعفی، بهترین آنها ابنتیمیه بوده است که محمدبنعبدالوهاب کسی نیست یک آدم بیشخصیت درجه دو و سه است! رهبر اصلیشان که ابنتیمیه است و حرفهای درستی هم دارد، ابنتیمیه میگوید: از نظر ما حکومت اسلامی ایدهآل، حکومت بنیامیه بود. حتی نه بنیعباس. از اینها دفاع میکند و میگوید ابنتیمیه رهبر این تکفیریها میگوید که در زمان بنیامیه حکومت اسلامی ابرقدرت جهان شد، قدرت اول جهان بود، تمام کره زمین از حکومت بنیامیه به اسم اسلام، حساب میبردند عزت اسلام در این دوران بود، فقط اینها دوتا عیب داشتند آن هم مهم نبود یکی این که به علی(ع) فحش میدادند و سبّ و لعن علی میکردند، که الآن خیلی در برابر خدماتشان مهم نیست، یکی هم نماز اول وقت خوان نبودند مشکل بنیامیه فقط این شد. کربلا و آن جنایتها هم هیچی. یک جای دیگر میگوید حتی بنیعباس هم اسلامی واقعی نبودند چون در بنیعباس هم تفکر شیعه و اهل بدعت نفوذ داشته بود ولی بنیامیه دولت اصلی و مقتدر اسلامی است. آن وقت بنیامیه بزرگان و مفسّرین اهل سنت میگویند این آیه شریفه قرآن که: «... وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ...» (اسراء/ 60)؛ آیه شجره ملعونه که نازل میشود، بزرگان مفسّرین اهل سنت میگویند این شجره ملعونه بنیامیه هستند این نظر سنیهاست که شجره ملعونه و درخت نفرین شده، مصداق اصلی و بارز این آیه بنیامیه بودند. "ابوالفداء" از مفسّرین اهل سنت میگوید این آیه در شأن بنیامیه نازل شده است اینها شجره ملعونه بودند. در منابع اهل سنت است – که حالا فرصت نیست بگویم – میگویند رسولالله(ص) بطور ویژه اسم مروان و پدرش و بنیامیه را آوردند و اینها را لعن کردند و بعد همینها آمدند در جهان اسلام حاکم شدند. کسانی اگر بخواهد به این منابع رجوع کنند کتاب «منهاج السنه» برای همین ابنتیمیه است، ج 4، ص 130. این عبارت که شجره ملعونه هستند در «مستدرک» جناب حاکم، ج 4، ص 480، و همینطور «تفسیر فخر رازی درر المنثور» در ذیل همین آیه. این تعبیری که عرض کردم دوستان سندهایش را داشته باشند. این تعبیر که پیامبر(ص) در منابع اهل سنت، بنیامیه را لعن کردند «مسند احمد»، ج 2، ص 385، و «مستدرک حاکم»، ج 4، ص 480؛ منابع اهل سنت این است. سنی اینهاست، این تکفیریها بنیامیه را قبول دارند بعضیهایشان یزید را هم قبول دارند. نه فقط معاویه را. ابنتیمیه از پیامبر(ص) نقل میکند که اگر من پیامبر نشده بودم ابنخطاب پیامبر میشد! خب این حدیث را اصلاً بزرگان اهل سنت قبول ندارند. ابنتیمیه یک حدیث اینطوری برمیدارد نقل میکند! این را هم اگر خواستید در «منهاج السنّه» کتاب ابنتیمیه، ج 6، ص 55.
میخواهد بگوید که وحی مردد بود بین دو نفر! یکی پیامبر یکی ایشان! بالاخره بر یکی از این دو نفر باید نازل میشد! مثلاً پیامبر شانس آوردند زودتر بر ایشان نازل شد! و بعد که این آدم ناصبی است. "ابنحچر عسقلانی" از علمای بزرگ اهل سنت است میگوید این آدم به اسم این که دارد جواب علامه حلّی را به عنوان آخوند رافضی میدهد بارها و بارها به علیبنابیطالب توهین میکند به اسم این که دارم جواب رافضیها را میدهم. و بعد حتی در کتابش به ابوبکر، به عمر، به عثمان، به هر سهتای اینها ابنتیمیه توهین میکند. تکفیریها چنین روحیاتی دارند. این آقا میگوید علی در 17 مورد خلاف شرع عمل کرد! ایشان اسلامشناس شده و اسلام علی(ع) را نمره میدهد! این کتاب «لسان المیزان»، ج 6، ص 319.
خب بزرگان اهل سنت میگویند که اینها را اصلاً قبول ندارند. میدانید که ابنتیمیه را فقهای سنی تکفیرش کردند و گفتند کافر و مرتدّ است و در حکومت سنی قاضی سنی در حکومت سنی ابنتیمیه را توی زندان انداخت و گفت این مرتد است و در زندان سنیها مُرد! اصلاً اهل سنت قبولش نداشتند حالا اینها سخنگویان اهل سنت شدند. راجع به ابنملجم، می گوید درست است که کاری خوبی نبود که علیبنابیطالب را زدند ولی بالاخره حواستان باشد که ابنملجم خیلی وقتها روزه بود! نماز اول وقت خوان بود! قرآن میخواند! علی را هم به قصد قربت کشت! هدفش خدمت به دین بود! درست است که گفتند پیامبر گفته «اشقی الناس» است شقیترین مردم است اما این را هم حواسمان باشد که ایشان «اعبدالناس» هم بود! عابدترین مردم بود، مدام در حال ذکر و روزه و نماز بود. این که در منابع اهل سنت «مسند ابیالیحیی» و «مجمع الزوائد» میگوید که عمار گفت رسولالله ما را امر کردند که پس از من شما با سه گروه بعدها خواهید جنگید و باید بجنگید، این تعبیر ناکثین، و قاسطین و مارقین، یعنی اصحاب جمل و اصحاب معاویه و خوارج، اینها را خود پیامبر اکرم(ص) پیشبینی کردند و این در منابع اهل سنت هست که به علی(ع) گفتند اینها جلوی تو میایستند و تو با اینها خواهی جنگید. این روایت در منابع اهل سنت است. یا عمار میگوید که پیامبر – این هم در منابع اهل سنت هست – عمار میگوید رسولالله گفت یا علی، به زودی پس از من ظالمان با تو خواهند جنگید در حالی که تو بر حق هستی. هرکس تو را یاری نکند در آن روزها از من نیست. هرکس در درگیری علی با دیگران تردید کند و کنار علی نایستد از من نیست و در قیامت در کنار من نخواهد بود. این روایت در منابع اهل سنت است.
بنابراین میخواستم این را عرض کنم که سنی یک چیز است و این وهابی تکفیری یک چیز است. و این ادامه همان درگیریهای صدر اسلام است بحث شیعه و سنی نیست. چون همین معاویه از بزرگانی که بعداً به نام افراد مقدس اهل سنت هستند معاویه کشته، یزید کشته! بنیامیه و بنیعباس یک عالمه از رهبران سنیها را کشتند که آنها طرفدار اهل بیت(ع) بودند. اغلب علمای سنی بزرگ در تاریخ، در جنگ اهل بیت و مبارزه اهل بیت(ع) با بنیامیه و بنیعباس اینها طرف اهل بیت بودند. همین ابوحنیفه طرف اهل بیت(ع) بوده، اما شافعی طرف اهل بیت(ع) بوده، اینها با دستگاههای بنیامیه و بعد بنیعباس درگیر بودند. اینها زندانهای اینها میرفتند، همینطور که اهل بیت(ع) در زندانهای اینها بودند اینها هم میرفتند. این را حواستان باشد. رهبران اصلی اهل سنت، اصلاً نگاه تکفیری و وهابی و ابنتیمیهای نیستند و اینها را قبول ندارند و اینها را کافر میدانستند اینها هم آنها را کافر میدانستند. این دیدگاه به نام وهابی تکفیری، اینها رهبران روحانی سنی را هم قبول ندارند. اصلاً تفکری که بین این جوانان فریبخورده سلفی رایج کردند و مثل خوارج شدند. در جنگ زمان امیرالمؤمنین(ع) هم آدمهای فاسد و مفسدی مثل معاویه هستند هم آدمهای قدرتطلب مادی اهل چپاول بیتالمال هستند که در جنگ جمل آمدند هم آدمهای احمق مثل خوارج. همیشه روزه! نمازشب خوان! پیشانیها از سجده زخم است! همه سرباز علی و فدایی علی بودند! بازی خوردند و فریب خوردند و یک دفعه علیه علی شمشیر میکشند امیرالمؤمنین میگوید من مجبورم با اینها بجنگم چون اینها هم بالاخره دارند ضربه میزنند، با معاویه هم میجنگم. اما این دوتا مثل هم نیستند. این تعبیر حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه است. فرمود خوارج دنبال حق هستند بازی خوردند منحرف شدند. «طَلبَ الحقَّ فأخْطَأهُ، کَمَن طَلبَ الباطِلَ فأدْرَکَهُ» اینها طالب حقاند ولی اشتباه کردند. اما آنها «کَمَن طَلبَ الباطِلَ فأدْرَکَهُ» آنها فاسدند و دنبال باطل هستند و اهل دنیا هستند من با آنها یک جور میجنگم با اینها یک جور. با آنها با اطمینان میجنگم با اینها هم با اطمینان میجنگم اما غصهدار هستم! من نمیخواهم با خوارج بجنگم. میدانم اینها بچههای فریب خوردهام ولی اگر نچنگم اینها کار همانها را میکنند و اینها در خدمت آنها هستند. الآن دقیقاً همین است، پشت قضیه آل سعود و صهیونیستها و رژیمهای فاسد منطقه و آمریکا و اروپا و اسرائیل هستند، یک جاهایی جلوی صحنه خوارج را فرستادند. چند هزار بچه مسلمان سنی که اینها جزو نیروهای بالقوه انقلاب اسلامی بودند فریب بحث شیعه و سنی و تکفیری و وهابی را خوردند حالا از آمریکا این طرف و آن طرف آمدند آنجا خلافت اسلامی درست کند، کجا؟ درست پشت جبهه مقاومت اسلامی. یعنی کاری که اسرائیل و آمریکا و آل سعود جرأت و قدرت آن را نداشتند و نتوانستند بکنند داشتند از پا درمیآمدند اینها را به صحنه فرستادند. با اینها مجبوریم بجنگیم مثل خوارج. ولی غصهدارم. حضرت امیر(ع) میفرمود وقتی با اینها میجنگم غصه میخورم ولی وظیفه همین است. اینها طبق تفکر سنتی اهل سنت، اینها رهبران مذاهب و رهبران فتوا بین علمای اهل سنت را اصلاً قبول ندارند این تکفیریها مرجعیت علمای سنی را قبول ندارند برای خودشان ایدئولوژی مستقل میسازند! به یک معنا این تکفیریها سنی منهای روحانیاند! اسلام منهای روحانیت سنیاند. اینها اصلاً به مراجع و آخوندهایشان، به ابوحنیفه و امام شافعی کاری ندارند. عقیدهشان این است که اجتهاد و تقلید مفتی و مقلّد حرف مفت است! مثل اخباریهای خود ما که میگویند به مرجع و مجتهد کاری نداریم خودمان سراغ اخبار برویم به سندش هم کاری نداریم، عقلی هم برخورد نمیکنیم به ظواهرش نگاه میکنیم عمل میکنیم. اخباریهای ما مثل همین تفکیریها و وهابیهای سنیاند، اینها سبک کارشان مثل هم است! با این که با هم دشمن هستند، مذهبشان متفاوت است. اینها یک عده جوان هستند، بعضیهایشان هم دانشگاهی این طرف و آنطرف، میگویند ما تقلید نداریم، اتبّاع مستقیم. میگوید تمام مذاهب اسلامی نه فقط شیعه، تمام سنیها و بزرگانشان اینها از اصل اسلام منحرف هستند، این عقیده تکفیریها در کتابهایشان است. ابنتیمیه اینها را نوشته، محمدبنعبدالوهاب اینها را میگوید، اینها عقیدهشان این است میگوید تمام روحانیون و مذاهب سنی منحرف هستند، حنبلی و شافعی و مالکی و حنفی. حتی خود اینها حنبلی بودند ولی میگویند ما در عین حال، حنبلیگری را به عنوان مذهب قبول نداریم با این که خودشان نوحنبلی هستند. میگوید اشعری و معتزلی و شیعه همهشان، تمام این مذاهبی که در کلام و فقه است، همه منحرف از اسلام هستند، بعضیهایشان مثل شیعه منحرفتر هستند، سنیها هم همه منحرفند باید یا اصلاح شوند یا اعدام! بعد خودشان آمدند یک فرقه جدید ساختند به اسم این که همه اینها شرک است توحید واقعی، قبل از این که این مذاهب بوجود بیاید، ما میخواهیم به آن دوران برگردیم توحید واقعی را به شما میگوییم! خب توحید واقعی چیست؟ توحیدی که محمدبنعبدالوهاب میگوید. در واقع میگوید مالک و شافعی و احمد حنبل و ابوحنیفه را کنار بگذار و به جایش محمدبنعبدالوهاب را بگذار. یعنی یک مذهب جدید، مذهب خودمان. به اسم این که همه مذاهب باطل هستند برویم به توحید برگردیم مذهب خودشان را به صحنه آوردند و با سنی و شیعه دشمن هستند گفتند که ما یک دشمن دور داریم یک دشمن نزدیک. دشمن نزدیکمان شیعه و این سنیهای منحرف و صوفیها هستند، مسلمانهای منحرف! دشمن دورمان کفر و آمریکا هستند! اول باید حساب دشمن نزدیک را برسیم بعد نوبت آمریکا و اسرائیل است! هیچ وقت هم نوبت آنها نشد و نمیشود اینها فقط از این طرف به اینها ضربه میزنند.
با این جمله حضرت زینب(س) عرضم را ختم میکنم. این تعبیر راجع به شهدای شما صدق میکند. الآن بعضی از بچههای شما هنوز مفقود هستند و برنگشتند و هزاران نفر دلشان میخواهد الآن آنجا بیایند و بجنگند. همین دیشب در تاکسی نشستم، شوفر تاکسی اصلاً به قیافهاش نمیخورد، اول که راجع به حرم و شهدای حرف زد یک جوری حرف زد که من خیال کردم مخالف است. اصلاً نفهمیدم، به تیپش هم اینطوری میخورد ولی گفت آقا نمیدانم چرا نمیگذارند ما برویم؟ من چند ماهه میخواهم بروم نمیگذارند، چطوری بروم؟ یک راه قاچاقی چیزی؟ هزاران نفر عاشق هستند و میخواهند که بروند همین الآن اگر اعلام رسمی بکنند و آزاد بگذارند من مطمئن هستم چندتا لشکر یک هفته نشده تشکیل میشد. شهدای بچههایی که الآن توی بیابانهای آنجا افتادند هنوز دست ما نیستند قضیهشان حکایت این جمله حضرت زینب(س) است که وقتی که همه در کربلا شهید شدند و افتادند زنان و بچهها را به زنجیر کشیدند دارند میبرند یک لحظه حضرت زینب(س) میایستند نگاه میکنند به پیکر پاره پاره شهدا، یک نگاهی میکنند به بچههایی که در زنجیر هستند و دارند کتک میخورند و شلاق میخورند، یک نگاه میکنند به دختران جوانی که در معرض نگاههای کثیف اینها هستند. زینب(س) سرش را بالا میگیرد «وامحمداه، صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، درود فرشتگان آسمان بر تو ای پدر؛ هَذا حسَینٌ بِالعَراء، اینک این حسین؛ مُرَمَّلٌ بالدِّماء، در خون تپیده؛ مُقَطَّعُ الأعضَاء، تکهتکه شده، اینک ببین حسینت را که تکهتکهاش کردهاند و در خون غلطیده، وَاثَکْلاه وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا، و اینک دخترانت را در زنجیر ببین، اینک ما را و دخترانت را در زنجیر و زیر شلّاق ببین؛ یَا اصحابَ مُحَمّد، ای اصحاب محمد کجایید؟؛ هؤلاء ذُرِیَّةُ المُصطفی، اینک این کودکان محمّد پابرهنه میدوند، لباسهایشان آتش گرفته، شلّاق میخورند و خدا را صدا میزنند و کسی جواب نمیدهد و در این بیابان تنها ماندیم بین بدن پاره پاره پسرت؛ یُسَاقُونَ سُوقَ السَّبایَا. اینک یا رسولالله ببین که چگونه ما، دختران و پسرانت مثل کنیز و اسیر و برده به زنجیر کشیده شدند، هجوم میکنند که بیایند جلو حضرت سجاد(ع) را بزنند، حضرت زینب(س) جلو میآید و حضرت سجاد(ع) رو به آنها میکند و میگویند که این حملهای که به من کردید برای این بود که من عقبنشینی کنم؟ «أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَةُ.» هنوز نفهمیدی که ما به کشته شدن عادت داریم؟ هنوز نفهمیدی که شهادت برای ما کرامت است؟ به من حمله میکنی که فکر کنی من ترسیدم؟ ما عادت به کشته شدن داریم، شهادت سبک زندگی ماست، ما را ازچه میترسانید؟
بچههای شما، آنهایی که شهید شدند و آنهایی که هنوز جنازههایشان برنگشته، اینها عین حسینبنعلی(ع) هستند یعنی حضرت زینب(س) آنجا دارد به پیامبر(ص) میگوید که اینها اصحاب حسین هستند. آنجا گفت هذا حسین، اینجا میگوید اینها اصحاب حسین هستند مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء؛ بدنهایشان تکه تکه، در خون تپیده، در بیابانها ماندند. از این افتخار، بالاتر نیست.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی